سال تحصیلی 97 یه سال حساس برای النای ما و رفتن به پیش دبستانی...
النای مهربون از بچگی خیلی به مامانی وابسته بود و بدون مامانش هیج جا نمیرفت...فقط گاهی وقتا اونم فقط با بابایی و عمه الهام... البته الان که بزرگتر شده خیلی بهتر شده اما توی جمع غریبه ها اصلا تحمل تنهایی نداره... هر چی هم مامانی تلاش کرد و روی النا کار کرد اما جواب نمیگرفت...حتی پارسال تصمیم گرفت النا رو ببره مهدکودک تا کمی توی جمع بچه ها باشه و از وابستگیش کم شه اما یک هفته بیشتر دووم نیاورد و اینقدر بی تابی کرد که مامانی و بابایی تصمیم گرفتن یکسال دیگه بهش فرصت بدن تا شاید بزرگتر شه و این وابستگی از بین بره... بالاخره سال 97 رسید و تابستون امسال مامانی شروع کرد به خرید وسایل مدرسه و ثبت نام النا توی مدرسه و حسابی عزمش رو جزم کرد که ...